تولد يكسالگي اتنا
آتنا خانم يك سالگيشو براش جشن تولد گرفتيم ........البته همش درحال گريه كردن بود كلا فقط وقتي شمع ها روشن شدن يه نيشخند مارو مهمون كرد وهمش رو اعصاب ما دو ماراتن ميزد ....... راستي تولدشم خونه آقاجونش گرفتيم تزئينات تولدشم بيشترش دست كارمامان زحمتكشش بود يه عالمه هم كادو خوشمل خوشمل براش آوردن ...
نویسنده :
ماماني
11:28
مسافرت
آتنا كوچولو توي ايام محرم رفته بود پيش آقاجون ومامان جونش قربونش برم چند روز اول كه پدر ما رو درآورد همه براش جديد بودن واز همه ميترسيد چسبيده بود به من وباباش از اومدن پشيمونمون كرده بود تا بالاخره بعد از چهار روز تازه يه خورده براش عادي شد دو سه روز بعدشم كه دست همه بچه ها رو تو فوضولي كردن از پشت بست انگار كه نه انگار كه چند روز پيش چقده ميترسيد خلاصه خودشو تو دل همه جا كرد دو شبم بردمش مراسم محرم شب اول با نوحه ميرقصيد ودست ميزد آبرو برامون نذاشت موقعه سينه زنيم ترسيد وكلي گريه كرد تا ما مراسمو ترك كرديم راستي لباس سبزم براش دوخت...
نویسنده :
ماماني
14:27
بي خوابياي مامان وباباش
دختر گل من چند شبه خوابش بهم ريخته همش از خواب ميپره وگريه ميكنه من وباباشم شبا از خواب افتاديم وبه سختي آرومش ميكنيم ديگه امشب برديمش دكتر گفت شايد كم خون باشه براش آزمايش نوشت ، الهي مامان فداش شه موقع خون گرفتن كلي گريه كرد همشم نيگاه من ميكرد با چشماش ميگفت منو از دست اينا نجات بده دلم براش كباب شد ،اميدوارم مشكل خاصي نداشته باشه كوچولوي من خيلي هم بي اشتها شده اصلا شبها شير نميخوره اول نان 1 خورد بعد گلد بعدم تا هفته پيش پروگرس ولي به دليل تغيير نكردن وضعيتش وثابت موندن وزنش شيرشو عوض كردم دارم نان 2 ميدم بهش خدا كنه بهش بسازه يه خورده تپل شه ...
نویسنده :
ماماني
0:07
سوراخ كردن گوش آتنا
آتنا خانم رو سه هفته پيش برديم پيش دكترش (كورش فخيمي درخشان) گوششو سوراخ كرد؛ قربونش برم كلي گريه كرد و كلي شاكي شد از دست باباش كه سرشو محكم نگه داشته بود ولي بعد از عمليات سوراخ كردن گوشش ديگه گريه نكرد ،بعد دوهفته خواستم گوشواره خودشو كه خاله ودايي خريدن براش بندازم گوشش كه كلي خون اومد منم ترسيدم ديگه نكردم تو گوشش گوششم پر شد ديگه دلم نمياد سوراخش كنم گناه داره قربونش بشم ...
نویسنده :
ماماني
23:29
بدون عنوان
سلام آتنا خانم جديدا همش مث كلاغا غااار غااااار ميكنه با دهانشم صداي نچ در مياره دد هم كه هميشه ورد زبونشه وقتم عصباني ميشه بلند بلند ميگه نه نه نه راستي يه دو سه هفته اييم هست كه هر چي ميبينه عين كوهنوردا ازش بالا ميره بعدشم عين قهرمانا كه به قله ميرسن جيغ خوشحالي ميزنه الانم نور دكمه powerكيس توجهش رو جلب كرده داره سعي ميكنه از دست من فرار كنه و اونو امتحان كنه و همچنان داره غاااار غااااار ميكنه ...
نویسنده :
ماماني
12:17
آتنا كارهاي جديد كرده
آتنا خانم دو روزه كه ياد گرفته چهار دست و پا راه ميره امروز صبح هم خودش نشست ودست زد! ...
نویسنده :
ماماني
10:34
سلام
سلام دوستان گل آتنا كوچولوي ما90/12/02 در آستارا به دنيا اومده اين وبلاگ رو درست كردم كه عكس ها و خاطراتشو بزارم تا مامان جون و آقا جونش كه ازش دورن بزرگ شدنشو ببينن همچنين آتنا هم كه بزرگ شد وبلاگشو ببينه ...
نویسنده :
ماماني
19:15