اتنا خانماتنا خانم، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 3 روز سن داره

ني ني كوچولوي ما

تولد يكسالگي اتنا

آتنا خانم  يك سالگيشو براش جشن تولد گرفتيم ........البته همش درحال گريه كردن بود كلا فقط وقتي شمع ها روشن شدن يه نيشخند مارو مهمون كرد وهمش رو اعصاب ما دو ماراتن ميزد ....... راستي تولدشم خونه آقاجونش گرفتيم تزئينات تولدشم بيشترش دست كارمامان زحمتكشش بود يه عالمه هم كادو خوشمل خوشمل براش آوردن                          ...
23 تير 1392

مسافرت

آتنا كوچولو توي ايام محرم رفته بود پيش آقاجون ومامان جونش   قربونش برم چند روز اول كه پدر ما رو درآورد همه براش جديد بودن واز همه ميترسيد چسبيده بود به من وباباش از اومدن پشيمونمون كرده بود   تا بالاخره بعد از چهار روز تازه يه خورده براش عادي شد دو سه روز بعدشم كه دست همه بچه ها رو تو فوضولي كردن از پشت بست انگار كه نه انگار كه چند روز پيش چقده ميترسيد خلاصه خودشو تو دل همه جا كرد دو شبم بردمش مراسم محرم شب اول با نوحه ميرقصيد ودست ميزد آبرو برامون نذاشت موقعه سينه زنيم ترسيد وكلي گريه كرد تا ما مراسمو ترك كرديم راستي لباس سبزم براش دوخت...
17 آذر 1391

بي خوابياي مامان وباباش

دختر گل من چند شبه خوابش بهم ريخته همش از خواب ميپره وگريه ميكنه من وباباشم شبا از خواب افتاديم وبه سختي آرومش ميكنيم ديگه امشب برديمش دكتر گفت شايد كم خون باشه براش آزمايش نوشت ، الهي مامان فداش شه موقع خون گرفتن كلي گريه كرد همشم نيگاه من ميكرد با چشماش ميگفت منو از دست اينا نجات بده دلم براش كباب شد ،اميدوارم مشكل خاصي نداشته باشه  كوچولوي من خيلي هم بي اشتها شده اصلا شبها شير نميخوره اول نان 1 خورد بعد گلد بعدم تا هفته پيش پروگرس ولي به دليل تغيير نكردن وضعيتش وثابت موندن وزنش شيرشو عوض كردم دارم نان 2 ميدم بهش خدا كنه بهش بسازه يه خورده تپل شه ...
9 آبان 1391

سوراخ كردن گوش آتنا

آتنا خانم رو سه هفته پيش برديم پيش دكترش (كورش فخيمي درخشان)   گوششو سوراخ  كرد؛ قربونش برم كلي گريه كرد و كلي شاكي شد از دست باباش كه سرشو محكم نگه داشته بود ولي بعد از عمليات سوراخ كردن گوشش ديگه گريه نكرد ،بعد دوهفته خواستم گوشواره خودشو كه خاله ودايي خريدن براش بندازم گوشش كه كلي خون اومد منم ترسيدم ديگه نكردم تو گوشش گوششم پر شد  ديگه دلم نمياد سوراخش كنم گناه داره قربونش بشم ...
8 آبان 1391

بدون عنوان

سلام  آتنا خانم جديدا همش مث كلاغا غااار غااااار ميكنه با دهانشم صداي نچ در مياره دد هم كه هميشه ورد زبونشه وقتم عصباني ميشه بلند بلند ميگه نه نه نه راستي يه دو سه هفته اييم هست كه هر چي ميبينه عين كوهنوردا ازش بالا ميره بعدشم عين قهرمانا كه به قله ميرسن جيغ خوشحالي ميزنه  الانم نور دكمه powerكيس توجهش رو جلب كرده داره سعي ميكنه  از دست من فرار كنه و اونو امتحان كنه و همچنان داره غاااار غااااار ميكنه ...
23 مهر 1391

سلام

سلام دوستان گل  آتنا كوچولوي ما90/12/02 در آستارا به دنيا اومده اين وبلاگ رو درست كردم كه عكس ها و خاطراتشو بزارم تا مامان جون و آقا جونش كه ازش دورن بزرگ شدنشو ببينن همچنين آتنا هم كه بزرگ شد وبلاگشو ببينه     ...
31 مرداد 1391
1